خانمم از شیوا پرسید : معلمت بچه نداره ؟ گفت : نه . مامان داره ! با مامانش زندگی می کنه . ( مجرده )
شیوا خودکار پرت کرد . خانمم گفت
: روز به روز تو مدرسه چیزای جدیدی یاد می گیری ؟ شیوا
: اه . نگو . در باره مدرسه من چیزی نگو ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا : توی مدرسه دهنم خشک شد مزه مار می داد .
نزدیکای عید نوروز بود . شیوا
: ما تو مدرسه سبزه کاریدیم ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: شب که شد بچه باید با بابا- مامانش حرفای شخصی بزنه - حرفای خخوصی بزنه ! من همیشه باید شبا چیزی بگم چون فرداش یادم میره . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا با اکراه قبول کرد چند ساعتی که مادرش نیست خونه یکی از فامیلامون بمونه . شب که برگشت تعریف کرد : گفتم گرسنمه . اول خجالت کشیدم بعد به روم آوردم و گفتم " گشنمه " .( صاحب خونه ) گفت چشم چشم چشم . به من همیشه اون مرده میگه چشم .
+ شیوا : تو رفتی مسافرت من پیرهنتو بو می کردم . خدایا بابا رو از من دور نکن . من و بابا دوقلو باشیم وقتی پیر میشیم با هم پیر بشیم ! خدایا مامان و بابا رو دوقلو کن . هر وقت مامان و بابا پیر میشن منم پیر بشم !
+ نور خورشید از پنجره افتاده بود تو آشپزخونه . گرمای مطبوعی داشت . تو نور آفتاب دراز کشیدم و گفتم : بیا . آفتاب گرما داره . شیوا : لباس از آفتاب گرماتر داره !
شیوا
: چرا دندونم قبلا درد نمی کرد الان درد می کنه ؟ گفتم
: رسیده به عصب . شیوا
: عصب دندونش درد می گیره ؟ دندون عصب درد می گیره ( بعد ) دندون ما درد می گیره ؟!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا : مامان شب به خیر . باشه ؟ میخوام بخوابم . خوابم میاد . بابا نمیذاره بخوابم خیلی ظالمه . اه .
+ شیوا : من بزرگ شدم میخوام با مو ( بی حجاب ) برم خیابون . خانمم گفت : وای . روت میشه ؟ شیوا : من روم میشه . من خیلی روم میشه !
+ شیوا : بابا امشب زود میای ؟ گفتم : نه . گفت : چرا جوری کردی که هر شب دیر میای ؟ مگه مامانو دوست نداری ؟!! حتما دکتر @ ( صاحب داروخونه ) گفته . گفتم : آره . گفت : من دوسش ندارم . هیچوقت نمیخوام در باره من حرف بزنه - بگه چرا بچه ات شب دیر می خوابه !
+ داشتم در باره صرفه جویی کردن در مورد آب می گفتم و اینکه قدر آب لوله کشی رو بدونن . گفتم : تو ساوه یه روستاییه که آب شرب رو با تانکر براشون میارن . بچه ماهی یه بار میرن شهر حمام . شیوا : میرن آب بخورن ؟!!
+ شیوا : دیگه تو حق نداری کربلا بری چون که تو خواب بودی من برات گریه کردم . یاد کربلای دزد افتادم . خاطره دزد افتادم . چون من تو کربلا دزد دیدم ! خانمم گفت : شاید اون دزد نبود عقب افتاده بود . شیوا : نه . دزد بود . دزد بود . همه جاش سیاه بود . خانم : دزد همه جا هست . اینجا هم هست . شب تنها بری یا دست مامانو رها کنی . تو تهران یه دختره داشت می رفت یه آقا یه ماسک بیهوشی بهش زد و بردش .
شیوا
: مامانش هیچ کاری نکرد ؟ خانم
: مامانش نبود . شیوا
: مامانش ناراحت شد ؟ دختره رو چه ماسکی زدن ؟
خانم : ماسک بیهوشی .* -
شما (
ویرایش |
حذف)
خانم
: یکی رو دم در خونه اش دزدیدن . شیوا
: پسر بود یا دختر ؟ خانم
: دختر . از سرویس پیاده شد دو تا موتوری دستشو کشیدن بردن . شیوا
: مادرش می ترسید بره ؟ خانم
: سرعت اونا بالا بود . شیوا
: ناراحت شد مادرش ؟ پس چرا من هیچوقت دزد نمی بینم از مدرسه میام ؟ اسم اون دختره کی بود ؟ خانم
: نمی دونم . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ توی تلویزیون قصه ای رو بصورت کارتونی نشون داد و قصه گو گفت : نویسنده این کتاب خانم سوسن فلانه شیوا با تعجب : نویسنده این کتاب خانوم سوزن ؟!! نویسنده کتاب خانوم سوزن ؟
نوشته شده در دوشنبه 95/2/27ساعت 12:43 عصر  توسط شیوای بابا
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ